سناریو گفتگو بین دو نفر نگارش پایه پنجم
سناریو {{ پایه : پنجم }}

سناریو گفتگو بین دو نفر نگارش پایه پنجم
بهرام و شهرام سرشان توی گوشی است و با هم حرف می زنند
شهرام : امروز یه چیز عجیب تو وسایل پدربزگم پیدا کردم
بهرام : چی ؟
شهرام : اسمش متابل بود یا شایدم متاب.یادم نیست یه چیز کاغذی بود که توش کلی نوشته داشت.
بهرام : دوباره می خوای چیزای ترسناک تعریف کنی؟
شهرام : نه.خودم امروز از نزدیک دیدمش.
بهرام : آخه بچه که بودم،هر وقت خوابم نمی برد،بابام می گفت:می خوابی یا بیام برات شتاب بخونم.اون وقت از ترس خوابم می برد.
شهرام : نه بابا.اینکه من پیدا کردم واقعیه.تازه از قدیمیا شنیدم،مردم اون قدیما،پانصد یا شاید هزار صفحه از اون رو اون رو توی چند هفته می خوندن.
بهرام : مردم چقدر قبلا بی کار بودن!چه تفریحاتی داشتن!
شهرام : ما خیلی خوش بختیم که اون زمان به دنیا نیومدیم.
بهرام : بابابزرگم تعریف می کرد ،توی بعضی خونه ها،یک اتاق داشتن،پر از همین ستاپ ها.
شهرام : نه بابا،یه اتاق! چقدر حوصله داشتن همش رو هم می خوندن؟
بهرام : مثل اینکه.
شهرام : بابا بزرگ من می گفت:اون وقت هر کی شب شتاب می خوند،خیلی با سواد بود و همه بهش احترام می ذاشتن.
بهرام : چقدر انگیزه داشتن.من الان یه متن توی اینترنت بیشتر از دو خط باشه نمی خونم.
شهرام : تازه پدربزرگم می گه یه وقت هاییی اینترنت نبوده!
بهرام : حتما خواسته بران قصه ترسناک تعریف کنه.پدربزرگ منم گاهی وقت ها از این قصه تخیلی می گه.ولی من که باورم نمی شه.
شهرام : خلاصه این بکاپ چیز عجیبیه.تا از نزدیک ندیدم با ورم نشد.
بهرام : یه دفعه بیار ببینیمش.
شهرام : نه نمیشه این چیزا داشتنش جرمه!
بهرام : پس من یه روز می یام خونتون می بینیمش .
شهرام : باید با پدربزرگم صحبت کنم.اگر اجازه داد بیا ستاپ با هم دیگه ببینیم.