انشا با موضوع شانس
انشا با موضوع شانس
انشا با موضوع شانس:
موضوع: شانس
من به شانس اعتقاد دارم؛ ولی نه همیشه و در هر جایی. به نظر من، شانس در زندگی هست؛ ولی تعیینکننده نیست. نتیجهی کار یا آیندهمان بستگی به شرایط و تلاش خودمان دارد. بعضی از انسانها تمام اتفاقهای بدی را که به هر دلیلی برای آنها افتاده است، پای بدشانسی میگذارند.
اگر شب به خاطر اینکه نتوانستهایم از دیدن فیلمها و برنامههای موردِعلاقهی خودمان دست بکشیم و صبح دیر به محل کار رسیدهایم، بهپای بدشانسی نگذاریم. اگر بهخاطر خرابی ماشین که چند هفتهای است امروز و فردا میکنیم، در راه بمانیم و خسارتهای زیادی ببینیم، عصبانیت خود را سر شانسمان خالی نکنیم. یا اگر دانشآموزی سهلانگاری کرده و درس نخوانده است و معلم در کلاس دقیقاً از آن دانشآموز بپرسد، بهپای شانس نگذاریم؛ البته که بیتأثیر نیست؛ ولی در هر شرایطی باید کمی امیدوار باشیم. بعضی انسانها آنقدر که به شانس اعتقاد دارند، به خودشان اطمینان ندارند و بر اثر تلقینهایی که به خود میکنند، عامل اصلی که تلاش و پشتکار است را فراموش میکنند. ممکن است وقتی ما با قناعت و برنامهریزی برای زندگیمان تصمیم میگیریم و پیشرفت میکنیم و صاحب امکانات میشویم، دیگران به حساب خوششانسی بگذارند؛ در صورتی که این حاصل زحمت و اندیشهی خوب ما بوده و هست.
یادمان باشد سرنوشت انسانها بر اساس شانس و خرافات نوشته نشده و کسی که آن را برای انسان رقم زده به خیر و صلاح او اندیشیده است. پس پیش از آنکه به نقش شانس در تصمیمگیریها فکر کنیم، با بهکار گیری عقلمان و توکل به خدا، بهترین راه را انتخاب کنیم و برای رسیدن به آن راه تمام سعی و تلاش خود را بکنیم.