انشا با موضوع حضرت رقیه (س)
انشا با موضوع حضرت رقیه (س)

انشا با موضوع حضرت رقیه (س):
انشا در مورد حضرت رقیه (س), انشا درباره حضرت رقیه (س), مقاله ای در مورد حضرت رقیه (س), داستان حضرت رقیه (س), در مورد حضرت رقیه (س), توضیحاتی حضرت رقیه (س)
بنام خدا
مقدمه : موضوع این انشا درباره حضرت رقیه س بنت حسین دردانه ی حسین ،رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند و این شعر چه زیبا سروده شده است ،گُلی که خاک خرابه مزار و تربت اوست ، سه سالهای است که زینب اسیر همّت اوست ،ز نسل بتشکن مکّه است این دختر، شکستنِ بت شامی به دست قدرت اوست…
متن انشا : هرزمانی که نام حضرت رقیه س دردانه ی حسین نوه ی سه ساله حضرت فاطمه به گوش میرسد همگان عاشورا را یاد می اورند . اما در لابه لای تمام این احساس ها و یاداوری ها گاهی شنیده می شود که درباره ی این بانوی چهارساله حسین ع سوال هایی پیش می اید بااین عنوان که حضرت رقیه کیست؟ ایا اسم ایشان رقیه است یا فاطمه ؟ در بیشتر منابع نام ایشان فاطمه قبول دارند . در رابطه با سن ایشان باید بگوییم که ایشان سه الی چهار ساله بودند و در اغازین روزهای ماه صفر سال ۶۱ ه.ق چشمانشان رابرای همیشه بستند در غم نبود پدر بزرگوارشان حسین ع . بر اساس نوشتههای بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیهالسلام) به عقد امام حسین (علیهالسلام) درآمده است. مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار میآید بعد از روز عاشورا سر پدر قاتلین حسین ع به نزد دردانه اش برند دختری که سه چهار سال سن نداشت مگر می شود غم این حادثه را تحمل کرد خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن میتواند کرد؟فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه میکنم و وسعت رنجت را با کوهها در میان میگذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمیتوانده شست . وقتی سر پدر را برایش اوردند ..چقدربی تابی دخترکم دردانه ام مگر از عمه ات زینب همین را نمیخواستی که پدر بیاید به سمتت اینک آمدهام در ضیافت شبانهات و در آرامش خرابهات. کوچک دلشکستهام! پیشتر نیز با تو بودم و میدیدمت. شعله بر دامان و سوختهتر از خیمه آه میکشیدی و در آمیزه خار و تاول، آبله و اشک، صحرای گردان را به امید سر پناهی میسپردی. مسافر غریب کوچک من دخترمهربان من چرااین همه ناارام و شکسته شده ای ؟ مگر نگفتی که بابا که آمد، آرام میگیرم. این همه ناآرامی چرا؟ مگر نگفتی بابا که آمد سر بر دامانش میگذارم و میخوابم؟ نه …، نه دخترکم نخواب! میدانم اگر بخوابی، دیگر عمه نمیخوابد.
میدانم خواب تو، خواب همه را آشفته میکند.نه … نخواب دخترم! بگذار لبهای چوب خوردهام امشب میهمان بوسهای باشد از پیشانی سنگ خوردهات؛ از گیسوی پریشان چنگ خوردهات؛ از شانههای معصوم تازیانه دیدهات؛ از صورت رنگ پریده سیلی خوردهات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم.نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.و چنین شد که رقیه (س)، هنگامی که سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.
نتیجه گیری : دختر امام حسین ع در اغازین روز های صفر چشمانش را در غم پدر برای همیشه بست اما به خوابی که فرو رفت دختر حسین ع خوابی که تاابد در یاد و فکر همه خواهد ماند چراکه این خواب غریبانه بود خوابی که اینبار پدر در عزای دخترش نشست..